+الهی! راز را نهفتن دشوار است و گفتن دشوار تر.

+خدایا! اینک بنده ای تنها از قعر ذلت ها و سیاهی ظلمت ها و انبوه غربت ها با تو سخن می گوید.

+خدایا! اکنون گنهکاری دروازه قلبش را به رویت باز میکند و مشت چرکین و خروارها رسوایی را به امیدی بر تو ارزانی می دارد.

+بارالها! روسیاهی از اندرون گرداب معصیت فریاد بلندی سازد و از اعماق زشتی ها و پلیدی ها به تو مسألت می نماید.

+ای خدا! تو شاهدی که فراوانی گناهانم و کثرت عصیانم و شدت طغیانم مرا چنان شرمنده ساخته که خویش را شایسته آن نمی بینم که با تو سخن بگویم.

+پروردگارا! تو خود گواهی که شرمسارم و پس از این همه گناه، دوباره درِ خانه ات را به صدا درآوردم.

+خدایا! از آفتاب، از ماه، از ستارگان، از انس و جن و حتی از شیطان شرمنده ترم که همه در کار خود استوارند و به آنچه برایش آفریده شده اند عمل می کنند ولی این سست عهد چه ناپایدار است، چه پیمان ها که با تو بستم و شکستم.

+خدایا! از آن لحظه که تو را شناختم شیفته ات شدم و از هنگامی که طعم محبت را چشیدم دیوانه ات.

+الهی! وقتی که رحمتت را عیان دیدم، شیفته ات گشتم.

+خدایا! شیطان در اعماق وجودم رخنه کرده و مرا از یاد تو باز داشته است.

+خدایا! از همه چیز و همه کس شرمنده تر منم.

+خدایا! شرمسارم، تو دستم بگیر.

.

.

.

"گوشه ای از اسرارِ دل  شهید رحیم جباری"